در حال حاضر، ما مردم ایران در شرایط سختی به سر میبریم. فکر نکنم کسی بتواند این حقیقت را انکار نکند. بسیاری از مردم عزیز ما در تهیه اساسیترین نیازهای زندگیشان مشکل دارند. وقتی خوراک، پوشاک و مسکن به سختی تامین میشود، شاید واقعاً برای بسیاری آثار هنری یا هر چیزی که به صورت مستقیم نیازهای اساسی ایشان را تامین نمیکند لاکچری باشد. اصلاً این همین معنی لاکچری است که این روزها در زبانها افتاده است: لاکچری چیزی است که به آن نیازی ندارید.
میگویند که انسان نیاز به مسکن، خوراک و پوشاک دارد. خب، این مسکن میتواند یک کلبه کوچک چوبی، غذایمان نان و پنیر و پوشاکمان گونی باشد. پس آن آپارتمان کرایهای کوچک نقلی، زرشک پلو با مرغ هفتهای دو بار و لباس مهمانی که دلمان نمیآید غیر از مواقع خاص آن را بپوشیم همگی لاکچری محسوب میشوند. چرا تلاش میکنیم که زندگیمان فراتر از ابتداییترین حالت برآورده شدن نیازهایمان باشد؟ اگر نیازی به خودرو داریم، چرا دنبال ارزانترین گزینه ممکن نمیرویم؟ اگر نیاز به تلفن همراه داریم، چرا سراغ همان گوشتکوبهای قدیمی نمیرویم، به جای اینکه دنبال وسیلهای باشیم که از خودمان باهوشتر است؟
جوابش ساده است. زنده بودن فراتر از تامین ابتداییترین نیازهای زندگی است. ما میخواهیم احساس کنیم که زندهایم، نه اینکه فقط در ظاهر زنده باشیم. در بدترین شرایط، حتی در میان جنگ و قحطی، انسانها همواره دنبال چیزهایی بودهاند که به یادشان بیاورد انسان هستند و زندگی والاتری در آنها جریان دارد. شاید دلمان بخواهد چیزی داشته باشیم که هر بار نگاهش کنیم لبخندی بر لبمان بیاورد و از داشتنش لذت ببریم. آن تابلوی نقاشی را نه میخوریمش، نه میپوشیمش و نه داخلش زندگی میکنیم. از لحاظ فنی لاکچری محسوب میشود، ولی آیا به راستی هنر و لذت بردن از زیبایی واقعاً یک نیاز اساسی نیست؟ ما موسیقی گوش نمیکنیم؟ فیلم نمیبینیم؟ از گردش در طبیعت لذت نمیبریم؟
ممکن است در بسیاری از جنبههای زندگی خود هنر را به کار میبریم. از چیدمان خانه گرفته تا نحوه لباس پوشیدن. شاید یک تابلوی نقاشی رنگ روغن گران قیمت به دیوار خانهمان آویزان نکرده باشیم یا مجسمه برنزی آبستره فلان مجسمهساز مشهور را گوشه خانه نگذاریم، ولی به زیبایی و آفرینش در زندگیمان نیاز داریم. یک هنرمند شاید زندگی آسانتری از خیلی مردم نداشته باشند. این عشق آنها به آفرینش است که باعث میشود به چیزی جز هنر نتوانند اشتغال داشته باشند. هنرمند مثل من و شماست، نیازهای اساسی من و شما را دارد، ولی عشق او به زیبایی و آفرینش چنان شدید است که نمیتواند کاری جز آن انجام دهد.
وقتی یک اثر هنری را میخریم، در حقیقت داریم در آن عشق با هنرمند سهیم میشویم، در تجربه و لذت هنرمند در خلق آن اثر. خرید یک اثر هنری نباید مانند خرید یک کالا باشد، چون یک اثر هنری صرفاً یک شی نیست. شاید قبل از دیدن یک اثر هنری هیچ نیازی به داشتن آن احساس نمیکردید، ولی با دیدن آن یک دل نه صد دل عاشقش میشوید. این همان عشق هنرمند است که در شما نفوذ میکند. آثار هنری یک هنرمند مانند فرزاندنش هستند، اگر آنها را میفروشد به این خاطر است که مجبور است چون باید در این دنیای بیرحم زنده بماند. ولی شما با خرید یک اثر هنری تکهای از زندگی و عشق آن هنرمند را به خانه میبرید تا هر وقت آن را میبینید احساس کنید که زنده هستید، انسان هستید و زیبایی در زندگی شما جریان دارد.
یک دیدگاه برای این مطلب بگذارید
برای ارسال نظر ابتدا وارد شوید، یا ثبت نام کنید